زادگاه من ایران است و من اکنون ان را سربلند و بلند پایه باز میگذارم.
در این هنگام که میخواهم به سرای دیگر بروم شما و میهنم را خوشبخت
میبینم و از این رو میخواهم ایندگان مرا مردی خوشبخت بدانند.
مرگ چیزی شبیه خواب است. در مرگ است که روح انسان به ابدیت
میپیوندد و چون از قید و علایق ازاد میگردد به اینده تسلط پیدا میکند و ناظر
اعمال میشود .پس اگر اینچنین بود که من اندیشیدم بدانید که من همیشه
ناظر شما خواهم بود اما اگر اینگونه نبود خدای بزرگ تنها ناظر اعمال شما
خواهد بود.
من اشکارا جانشین خود را معرفی میکنم تا پس از من نابسامانی رخ ندهد.
من شما هر دو فرزندانم را یکسان دوست میدارم ولی فرزند بزرگترم که
ازموده تر هم هست کشور را سامان خواهد داد.
کمبوجیه مپندار که عصای زرین تخت و تاجت را نگه میدارد.
دوستان یک رنگ برای پادشاه عصای با اطمینان تری هستند.
همواره حامی کیش یزدان پرستی باش اما هیچ قومی را مجبور نکن که
از کیش تو پیروی نماید و پیوسته به خاطر داشته باش هر کسی باید ازاد
باشد.
اگر اعمال شما پاک و بر اساس عدالت باشد قدرت شما رونق خواهد یافت
ولی اگر در اجرای عدالت کوتاهی ورزید دیری نمی انجامد که ارزش شما در
نظر دیگران از بین میرود و خوار و زبون خواهید شد.
هیچ چیز بیشتر از کمک به هم نوع در من شادی و ارامش ایجاد نمیکند.
پس از مرگ بدنم را مومیایی نکنید و در طلا و زیور الات نپوشانید. زودتر
ان را در اغوش خاک پاک ایران قرار دهید تا ذره های بدنم خاک ایران را تشکیل
دهد. چه افتخاری برای انسان بالاتر از اینکه بدنش در خاکی مثل ایران دفن
شود.
از تمام ایرانیان و هم پیمانانم بخواهید تا بر ارامگاه من حاضر گردند و
مرا از اینکه دیگر از هیچگونه بدی رنج نخواهم برد شادباش گویند.












آتوسا یا آتشسا(۵۵۰ تا ۴۷۵ پیش از میلاد مسیح) از شهبانوهای ایران بود. وی دختر کورش بزرگ، و خواهر خوانده کمبوجیه، و همسر دو پادشاه هخامنشی کمبوجیه و داریوش یکم، و مادر خشایارشا بود.پس از آناهیتا او دومین کسی بود که لقب بانو که یک عنوان مذهبی بود، گرفت.آتوسا خواندن و نوشتن را به خوبی میدانست، و نقش تصمیم گیرنده در آموزش خود و دیگر درباریان داشت.. پس از درگذشت کمبوجیه در راه بازگشت از مصر،داریوش یکم با آتوسا ازدواج میکند. این ازدواج چند دلیل داشتهاست:
- ازدواج با آتوسا که از سلاله هخامنشی بود حکومت او را قانونی جلوه میداد.
- از آنجا که آتوسا باهوش، با فرهنگ، با قدرت و تفکر سیاسی بود در موقع لزوم کمک خوبی برای داریوش شاه به حساب میآمد.
آتوسا از قدرت فوقالعادهای برخوردار بود و در دوره جنگ با یونان که به توصیه او انجام شده بود، داریوش یکم همواره از نصیحتهای او بهره میجست. او حتی علاقمند بود که در میدان کارزار نیز شوهرش را همراهی کند.آتوسا از صلب داریوش شاه دارای چهار فرزند شد، که بزرگترین آنها خشایارشا بود. اما آتوسا همسر اول داریوش یکم نبود، و داریوش از همسر اولش دارای پسرانی بود که همگی از خشایارشا بزرگتر بودند. مطابق قانون پادشاهی, پسر بزرگ شاه پس از او به پادشاهی میرسید. اما آتوسا آن قدر بر شوهر خود نفوذ داشت که توانست خشایارشا را پس از داریوش به پادشاهی برساند.در زمان پادشاهی خشایارشا آتوسا به عنوان مادر پادشاه در امور دولت دخالت میکرد. آشیل در نمایشنامه خود همواره از او به عنوان بانوی بانوان یاد میکردهاست. میتوان گفت که در نمایشنامه آشیلوس پس از خشایار، آتوسا بیشترین نقش را بازی میکند.
از زمان مرگ او هیچ اطلاعی در دست نیست. تنها میدانیم تا زمانی که خشایار از جنگ یونان بر میگردد زنده بودهاست. احتمالاً آرامگاه او در کنار آرامگاه داریوش بزرگ در نقش رستم قرار دارد.
طبقه بندی: آتوسا دختر کوروش بزرگ،

ادامه مطلب
طبقه بندی: فروهر،
منشور کورش هخامنشی، کهنترین بیانیه حقوق بشرِ شناخته شده جهان و سند سربلندی ایرانیان از همزیستی آشتیجویانه و گرامیداشتِ باورها و اندیشههای همه مردمان تابعه در هنگامه بنیادگذاری نخستین امپراطوری جهان است. دنیای باستان همواره از آتش جنگها و یورشهای بیپایان در رنج بوده است و کشورهای آشتیجو نیز ناچار بودهاند تا برای رهایی مردمان خود از تاختوتازهای همیشگی همسایگان ناآرام، به رویارویی و چیرگی بر آنان بپردازند. اما مهم این است که پیروزمندانِ میدان نبرد و چیرهشدگان بر شهرها، چگونه با سپاه شکسته و مردم فرودست رفتار میکردهاند؟ تاریخنامههای بشری بازگوکننده رفتار نیک کورش بزرگ، پادشاه نیرومندترین کشور آنروز جهان، و کنشهای ستیزنده دیگر فرمانروایان گیتی بوده است.
جهان امروز، نه با چشمداشت بر خاک سرزمینها، که با تاختن بر اندیشه، باورها، غرور و هویت ملی مردمان، چیرگی بر آنان را در سر میپروراند. مردمانی که باورها و هویت ملی و تاریخی خود را به فراموشی سپارند؛ مردمانی که نیازمند دانش و فنآوری کشورهای دیگر باشند؛ شکستخوردگان جهان امروزند. پیشینیان ما گذشتهای سرافرازانه برای ما به ارمغان نهادند. ما برای فرزندان آینده خود چه دستاوردی داریم و برای شکسته نشدن در جهانِ سخت نامهربان امروز، چه راههایی اندیشیدهایم؟
ادامه مطلب
آرامگاه داریوش یکم گوری صخرهای در کوه حاجیآباد نقش رستم است که در بلندای ۲۶ متری از تراز زمین جای گرفتهاستو سنگنبشتهای در این مزار جای دارد که نشان میدهد گورگاه از آن داریوش یکم است. داریوش بزرگ در اکتبر ۴۸۶ پیش از میلاد درگذشت و در این آرامگاه که در دل کوهی سنگی تراشیده بود، جای گرفت. وی در سال ۵۲۲ پیش از میلاد به تخت نشست و پس از ۳۶ سال پادشاهی، به مرگ طبیعی درگذشت.
گویا داریوش ساخت آرامگاه خود را همزمان با ساخت کاخ آپادانای شوش و تخت جمشید در سال ۵۱۹ پیش از میلاد آغاز کرده و ساخت آن روزگاری پیش از مرگش پایان یافتهبود. با رویکرد به اینکه گذشت سدهها، بیش از ۵ متر خاک در پای صخره انباشتهاست، در گذشته این آرامگاه بلندتر و پرهیبتتر از امروزه بوده و بلندای آن به ۳۸ متر میرسیدهاست. پیکره و گسترهٔ نمای بیرونی آرامگاه و ویژگیهای درونی آن، سراسر نوآوری است
نمای بیرونی آرامگاه که در صخرهای به بلندای ۶۰ متر کنده شده، همانند چلیپایی است با بلندای ۲۲ متر که پهنای هر یک از بازوان آن، ۱۰٫۹۰ متر است. در بخش بالایی آرامگاه، داریوش بر اورنگی که مردم سرزمینهای گوناگون بر دوش دارند، ایستاده و نماد فروهر بر فراز او و آتشدان شاهی در برابرش کندهکاری شدهاند. درون آرامگاه ۹ گور وجود دارد که نشان میدهد افزون بر داریوش، نزدیکان وی نیز در آنجا آرمیدهاند. بخش بیرونی آرامگاه دارای دو سنگنبشته به زبانهای فارسی باستان، عیلامی و اکدی است که آوا و گفتاری مانند وصیتنامه و اندرزنامه دارد.
کوه حاجیآباد و پیرامون نقش رستم در بین مردم بومی به حسین کوه، کوه استخر یا کوه نِفِشت نامور است ولی کتزیاس از آن با نام کوه دوگنبدان یاد میکندو میگوید: «داریوش فرمان داد تا در کوه دوگنبدان آرامگاهی درآوردند. این کار چنانکه خواست وی بود، انجام شد» دیودور سیسیلی (کتاب ۱۷، بند ۷۱) نیز آرامگاههای نقشرستم را این گونه یاد کردهاست که راهی برای ورود به آرامگاهها نبوده و تابوت را با کمک ابزارهایی به درون آرامگاه وارد میکردهاند.
مشخصات آرامگاه
پیکره و گسترهٔ نمای بیرونی آرامگاه و ویژگیهای درونی آن، سراسر نوآوری است.[۱۲] و هیچ نمونهٔ همانندی برای آن در خاور نزدیک، مصر و یونان پیدا نشدهاست.[۱۳] تنها چند گور صخرهای در شمال غربی ایران و کردستان عراق یافت شدهاست که مدتها به عنوان گور مادی و الگوی کار داریوش پنداشته میشد اما اینک روشن شدهاست که این آرامگاهها خود، برگرفته از آرامگاه داریوش است.[۱۴] داریوش و جانشینانش آرامگاههای در سنگ کندهشده فراهم میآوردند. پس از آنها، در دورههای آینده این روش کمابیش به صورتهای گوناگون رواج پیدا کرد و تا زمان آل بویه (سدهٔ دهم میلادی) ادامه یافت، چنانکه آرامگاههای پادشاهان آل بویه در کوههای اطراف ری، نزدیک تهران، هم از این دست آرامگاههای در سنگ درآورده شدهاند.
شاخهٔ بالایی آرامگاه، نگارهٔ اورنگی را نشان میدهد که پایههای آن مانند پنجههای شیر ساخته شده و بیستوهشت نفر در دو ردیف چهاردهتایی آن را بر روی دست گرفتهاند و دو نفر هم سر و ته آن را در دست دارند. داریوش در جامهٔ پارسی و با کمانی در دست چپ، بر روی سکویی سهپلهای ایستاده و دست راستش را به سوی آتشدان، تا نیمه بالا آورده و بالای سرش نماد فروهر جای دارد و در گوشهٔ راست، دایرهٔ کاملی که هلالی در درون دارد، دیده میشود. در دو سوی داریوش، چند شخص دیگر نیز کشیده شدهاند که یاران و نزدیکان وی بودهاند.
بر دو شاخهیمیانی آرامگاه، نمای کاخی که در ورودی آن، به راهرویی وارد میشود نقش شدهاست و درون آن سه اتاقک جای دارد که هرکدام دارای سه گور صندوقمانند اند.
شاخهٔ پایینی صلیب، بینقش است و برای ایجاد دشواری در صعود، صیقل خوردهاست.
درست در زیر آرامگاه داریوش، دو سنگتراشی بزرگ از دورهٔ ساسانی قرار دارد که هر دو، نبرد شهریارانی اسبسوار را نشان میدهد که دشمنان خود را نگونسار کردهاند. نقش پایانی احتمالاً و نقش بالایی به قطعیت، از آن بهرام دوم شاه ساسانی است.
نقوش بالایی
چشمگیرترین قسمت بالایی آرامگاه، پیکر تراشیدهٔ داریوش بزرگ است که ۲٫۷۰ متر بلندی دارد و در سمت چپ مجلس، بهحالت نیمرخ و روبه سمت راست، بر سکویی سهپلّهای ایستادهاست. وی تاجی کنگرهدار بر سر نهاده و ردایی بلند و گشادآستین و پُرچین و شکن بهتن کردهاست. کفشش ساده و نیمتنهاش را کمربندی استوار نموده، ریشش بلند و حلقهحلقهاست و مویش را پیچدرپیچ در پشت سر انبوه کرده و آراستهاست، حلقهای از گوش آویخته و دستبندهایی نقش دار بر مچ دارد. وی با دست چپ یک کمان را گرفتهاست و دست راستش را به حالت نیایش، رو به جلو آورده و با کف و انگشتان بهسوی آتشدان و نماد فروهر دراز کردهاست.
روبروی داریوش، آتشی در آتشدان، فروزان است که میتواند آتشِ ستایشگر اهورامزدا، در محراب باشد.این آتشدان ساقهای تقریباً مکعب مستطیل دارد که در آن طاقچهای کنده شده و زیرش سکویی با سه پایهٔ مکعبی است که هرکدام کوچکتر از دیگری است. این آتشدان با تفاوتهایی اندک در همهٔ نقشهای آرامگاههای هخامنشی تکرار شدهاست.
در بالاترین بخش صحنه، نشان موسوم به نماد فروهر که حالت نیمرخ دارد، در مقابل داریوش جای گرفته و دست راستش را کمی بالا آورده و رو به جلو دراز کردهاست و با دست دیگر حلقهای را در دست دارد. ریشهٔ حلقهٔ بالدار از مصر است و در هنر آشوری، نماد قدرت شاهی و شخص شاه بهشمار میرفته که شاه را در میان گردهٔ خورشید نشان میداده اما در هنر هخامنشی بالهای این نشان را کشیدهتر کردند و پیکرهٔ انساننمای آن را از میان خورشید بیرون کشیدند.به قطعیت نمیتوان مفهوم این نماد را تشخیص داد، چنانکه برخی از ایرانشناسان آن را نماد اهورامزدا میدانند که در حال سپردن حلقهٔ فرمانروایی به داریوش است و عدهای دیگر آن را مثال روحانی و همزاد داریوش میدانند که نیرویی از مثال تمام جهان و اهورامزدا را در بر دارد و از وی پشتیبانی میکندو در نهایت، برخی هم آن را فرهٔ کیانی میدانند.
در گوشهٔ بالایی سمت راست صحنه و همسطح با نماد فروهر، یک دایرهٔ کامل که هلالی در درون دارد، دیده میشود. این گوی میتواند نگارهٔ توأمان ماه و خورشید (شب و روز) و یا نگارهٔ ماه در دو هنگام بدر و هلال باشد.[۲۹] اما به عقیدهٔ شاپور شهبازی، چون این هلال رو به پایین و قرصدار است، نشاندهندهٔ ماه شبهای بیستم تا بیستودوم در ایران است و ممکن است به رمز، پایان عمر داریوش را بیان کردهباشد.[۳۰]
شاخهٔ بالایی آرامگاه، تصویر اورنگی را نشان میدهد که پایههای آن به شکل پنجههای شیر ساخته شده و ۲۸ نفر در دو ردیف چهاردهتایی، اریکهٔ شاهنشاهی را بر روی دست گرفته و دو نفر هم سر و ته آن را در دست دارند. لبههای تخت به نقوش گلبرگهای عمودی و موازی، مزین است. دو رده از ارونگبران تخت شاهی را بر سر دستها گرفتهاند و همهٔ آنها مسلحاند و با دقتی که میتوان گفت علمی است، از یکدیگر متمایز گشتهاند. سر همهٔ آنها نیمرخ است ولی بازو تا کمرشان از روبهرو و پاهایشان دوباره از نیمرخ نمایان شدهاست.[۳۱] ملیت آنها به سه خط میخی پارسیباستان، عیلامی و اکدی در کنارشان با عباراتی همچون «این است پارسی»، «این است مادی» و... مشخص شدهاست.[۳۲] گرچه همین نقش بر فراز همهٔ آرامگاههای شاهان هخامنشی بعد از داریوش حجاری شده ولی فقط در اینجا دارای کتیبهاست. این نقش را میتوان به عنوان تجلی فلسفهٔ مشارکت در نظر گرفت.[۳۳] چنین نقشهایی، حتی پس از مرگ، اقتدار، استواری و فرمانروایی شاه را به ذهن میآورد. وجود این مجلس در آرامگاه داریوش، کوششی برای یادآوری شکوه و بیانگر دوام قدرت خاندان شاه حتی پس از مرگ است.[۳۴]
دیوارههای دوجانب شاخهٔ بالایی صلیب نیز دارای نقش هستند که سه نقش در سمت چپ و سه نقش در سمت راست، تراشیده شدهاست. از این نقشها، دو نقش دارای کتیبهاند؛ یکی نگارهٔ گئوبروه که نیزهای در دست دارد و بهواسطهٔ کتیبهای سهزبانه که در بالای سرش نوشته شده، گئوبروه، نیزهدار داریوششاه شناسانده شدهاست و دیگری اسپهکانه، که تبرزینی در دست راست و کمانی در دست چپ دارد و اسپهکانهٔ کماندار، که تبرزین داریوششاه را حمل میکند معرفی شده[۳۵] اما از هویت چهار نقش دیگر اطلاعی در دست نیست ولی چون گئوبروو و اسپهکانه دو تن از نجبای هفتگانه هخامنشیاند که در کشتن گئومات و به شاهی رساندن داریوش، نقش داشتهاند.[۳۶] میتوان یقین کرد که چهار شخص دیگر منقوش بر دیوارههای کناری هم، از نجبای هفتگانه هخامنشی همراه داریوش بودهاند.[۳۷]
بر دیوارهای درونی، سه غیرنظامی در سمت راست و چهار نظامی در سمت چپ آرامگاه وجود دارد که روی هم هفت نفر میشوند. دربارهٔ هویت و موقعیت اجتماعی و سیاسی این افراد نیز اطلاعاتی در دست نیست.[۳۸]
بخش میانی
بخش میانی نمای بیرونی آرامگاه، با چهارستون به فاصلهٔ ۳٫۱۵ متر و سرستونهای کلهگاوی، سقف افقی ایوان را که چهار تیرک دارد بردوش گرفته و در وسط، دری به درون آرامگاه باز شدهاست.[۳۹] و چنانکه اشمیت متوجه شده، کاخ منقوش بر جبههٔ میانی آرامگاه در بیشتر خصوصیات همانند کاخ تچر است و همان را هم پادشاهان دیگر تقلید کردهاند. همانندی در خصوصیات کلی به شرح زیر است:[۴۰][۴۱]
ویژگیها | کاخ تچر | نقش آرامگاه |
---|---|---|
عرض ایوان | ۱۸٫۶۰ متر | ۱۸٫۵۷ متر |
زیر ستونها | مکعب دوپلهای | مکعب دوپلهای |
بلندی جرزهای جانبین | ۷٫۶۳ متر | ۷٫۵۳ متر |
فاصلهٔ میان ستونها | ۳٫۱۵ متر | ۳٫۱۵ متر |
پهنای درگاه | ۱٫۳۸ متر | ۱٫۴۰ متر |
برابری این ابعاد نمیتواند از روی تصادف باشد و ظاهراً قصد داریوش تکرار نمای عمومی کاخ شخصیاش (تچر) بر دیوارهٔ نقش رستم بودهاست.[۴۲] دلیل این کار را میتوان ناشی از آن دانست که داریوش تفاوتی میان خانهٔ اینجهانی و سرای ابدی خود نمیدید.[۴۳]
درون آرامگاه
در درون آرامگاه، ایوانی دراز و کمعرض تراشیده شده که با درگاهی به درون راهرویی بلند و باریک هدایت میشود. محور طولی این راهرو موازی با جبههٔ بیرونی آرامگاه است و ۱۸٫۷۲ متر درازی، ۲٫۱۳ متر پهنا و ۳٫۷۰ متر بلندی دارد و سقفش کاملاً مسطح میباشد.[۴۴] این راهرو دارای سه اتاقک است که در کف راهرو کنده شدهاند؛ یکی از آنها درست روبهروی در ورودی و دو اتاقک دیگر در سمت چپ قرار دارند[۴۵] و هرکدام ۲٫۸۰ متر پهنا و ۴٫۷۵ متر درازا دارند، سقفشان صاف و همسطح سقف راهرو است. کف هر اتاقک ۱٫۰۵ متر از کف راهرو بالاتر است که در کف آنها سه حفرهٔ مستطیل شکل صندوق مانند کندهاند که ۲٫۱۰ متر طول و ۱٫۰۵ ژرفا دارند و این سه حفره برای جایدادن مردگان ساخته شده بود و برای اینکه بخار و چکهٔ آب ناشی از نم و یا نفوذ باران درون صندوقهای سنگی را خیس نکند، آبراهههای بسیار باریکی در سه طرف اتاقکها کنده شده تا آب را به درون جوی باریکی در کف راهرو، هدایت کند و به بیرون بریزد.[۴۶] در دیوارهٔ راهرو و اتاقها هیچگونه نگاره و نبشتهای وجود ندارد.[۴۷]
هیچ نشانه و مدرکی برای انتساب ۹ قبر درون آرامگاه به افراد مشخصی، در دست نیست.[۴۸] حتی در خود تابوتها هم چندان اختلاف و مزیتی دیده نمیشود، که بتوان یکی از آنها را تابوت داریوش انگاشت.[۴۹]
سنگنوشتههای آرامگاه
داریوش در مقام فرمانروایی جهانی، در بالا و کنار دیوارهٔ بیرونی آرامگاه خود با دو نبشتهٔ بزرگ که هریک به سه زبان فارسی باستان، عیلامی و اکدی نوشته شده، وصیتی معنوی از خود برجای گذاشته که در تاریخ خاورمیانه بیمانند است.[۵۰] نخستین نبشته در قسمت بالایی است و به DNa مشهور است و دومی بر کنار درگاه ورودی آرامگاه کنده شده و بهنام DNb معروف میباشد. هردو نوشته جنبهٔ شاعرانه دارند و تجلی موثری از شخصیت و نبوغ داریوشاند و خصوصیات وی را به نیکی روشن میسازند.[۵۱] او نبشتهاش را به دو بخش تقسیم کردهاست. یکی نبشتهای همگانی و بیطرفانه (DNa) و دیگری، نوشتهای شخصی[۵۲] (DNb).
در زیر متن عیلامی، سنگنبشتهای بیست و پنج سطری به خط آرامی وجود دارد که ارنست هرتسفلد در سال ۱۹۲۳ آن را تشخیص داد ولی این نبشته بسیار آسیب دیده و نمیتوان چیز زیادی از آن دریافت اما والتر هنینگ در سطر چهارم آن، نام سلوکوس را تشخیص داد، بنابراین میبایست پیشینهٔ این سنگنبشته به ۳۱۲ تا ۳۰۵ پیش از میلاد یعنی نزدیک به دویست سال پس از ساخت آرامگاه، باشد.[۵۳]
- کتیبهٔ DNa
داریوش در سنگنبشتهٔ DNa که دارای شش بند است، نخست اهورامزدا را ستایش میکند و اعلام میدارد که قدرت و شاهی را اهورامزدا به وی بخشیدهاست، پس از آن خود را معرفی میکند، سرزمینهای فرمانروایی اش را نام میبرد و تاکید میکند که چون اهورامزدا این سرزمین را آشفته دید، شاهی به آن ارزانی داشت، آنگاه در بند پایانی از دیگران میخواهد که از فرمان اهورامزدا پیروی کنند و شورش نکنند![۵۴]
آشکار است که نه فقط وفاداری به شاه و حمایت از او خواست اهورامزدا معرفی میشود، بلکه همهٔ اعمال و ارادههای شاه نیز با تایید ایزدان است.[۵۵]
- کتیبهٔ DNb
در سنگنبشتهٔ DNb که در میان ستونهای آرامگاه جای دارد، داریوش با صراحت بیشتری از خود واهدافش میگوید. این نبشتهٔ داریوش، بهصورت غریبی، شخص داریوش را در مرکز همهٔ اندیشههای سرزمینش قرار میدهد.[۵۶]
داریوش در این سنگنبشته که ۱۲ بند دارد، پس از ستایش اهورامزدا، میگوید:
بهخواست اهورامزدا من چنینم که راستی را دوست دارم و بدی را دشمن!دوست ندارم که توانا بر ناتوان ستم کند یا بزرگی از زیردستی زور بشنود.
هر آنچه زیباست، من آن را دوست دارم!
من دوست و بَردهٔ دروغ نیستم، تندخو نیستم.
حتی وقتی خشم مرا فرا میگیرد، با ارادهام آن را فرومینشانم.[۵۷]
به گفتهٔ خانم هایدماری کخ، چنین بیانیهای از زبان یک شاه در سدهٔ ششم پیش از میلاد به معجزه میماند.[۵۸]
داریوش در ادامهٔ سخنانش اشاره میکند که به هرکس فراخور کاری که کردهاست، پاداش یا کیفر میدهد و از کسی که در حد توانش کار کند خشنود است. او از هوش بالا و تواناییهای جسمیاش مانند توانایی اش در نبرد تنبهتن، کاربرد هر دو دست و پا، سوارکاری، کشیدن کمان و نیزهزنی میگوید و تاکید میکند که نیزهزنی و کمانداریاش چه در حالت سواره و چه پیاده خوب است.[۵۹]
در دو بند پایانی، داریوش بی پروا رو به مردم کشورش میکند و از آنها میخواهد که دریابند وی چگونه انسانی بوده و هنر و برتریاش چه بودهاست و میگوید که مبادا آنچه به گوشتان رسید را دروغ و نادرست انگارید.[۶۰]
رنگآمیزی نقشها
نقشهای روی آرامگاه داریوش، سراسر رنگی بودهاست که این مطلب خود از ویژگیهای هنری نگارهها و سنگنبشتههای این بنا حکایت دارد.[۶۱] چنانکه اشمیت در دههٔ ۳۰ میلادی، آثار رنگ آبی را بر روی سرستونهای آرامگاه و برخی از حرفهای عیلامی و پارسی باستان سنگنبشتهٔ بالایی تشخیص دادهاست و میافزاید آثار رنگهای قهوهای، آبی، قرمز، و سبز بر لبهٔ طاقچه مانندی که اورنگبران ردیف پایینی بر رویش ایستادهاند، میرساند که این پیکرهها را دقیقاً و جداگانه رنگآمیزی کردهاند.[۶۲]
در پژوهشهای سال ۱۳۸۲ هنگامی که کارشناسان بازسازی، پوستههای آهکی را که بارش باران و شرهٔ آب بر روی آرامگاه شاهان هخامنشی پدید آورده بود برمیداشتند، دریافتند که همهٔ سطح آرامگاه داریوش رنگی بودهاست[۶۳] و درون تمام نوشتههای میخی با رنگ لاژورد پر شدهبوده و بیشتر نقشهای برجسته بویژه نقش برجستهٔ داریوش و خود آرامگاه سراسر رنگی بودهاست.[۶۴]
رنگ آبی آرامگاه داریوش که به رنگ لاجوردی مصری مشهور است دارای فرمول شیمیایی CaCOSi۴O۱۰ (ترکیب عنصرهای سیلیسیم، مس، کلسیم و اکسیژن)، رنگ سبز با فرمول CuCO۳.Cu(OH)۲ (ترکیب مس، کربن، اکسیژن و هیدروژن) و رنگ قرمز هم با دو فرمول Fe۲O۳ (اکسید آهن ۲) و HgF (فلوئورید جیوه) ساخته شدهاند.
طبقه بندی: آتوسا دختر کوروش بزرگ،
گنجینههاى ملى این سرزمین در طول هزارهها
با خون جانبازان ایرانى پاسدارى شدهاند
و هیچ دشمنى زهره تجاوز به آنها را نخواهد داشت.
اَلا اى سرزمینِ خرّم و مینونشانِ من،
بلند آوازه دوران، بهارِ بىخزانِ من،
تو ایرانى،
تو مُلكِ پهلوانانى، تو مهدِ سختجانانى
دلت دریا، ستبر سینهات آماجِ توفانها
تو در گسترده تاریخ - یكتا گُردِ میدانى...
تو را از سِند تا پامیر، از قفقاز تا جیحون،
تو را تا پهنه رود فرات و دجله من گسترده مىبینم...
چو شهباز خیالم در هوایت بال مىگیرد،
به دشت و قلّه و دریا و رود و جنگل و هامون
به هر سو مىكنم مأوا،
از آن اوجِ خیال انگیزِ جانافزا،
خلیجِ فارس را بینم كه چون فیروزهاى رخشان،
به امواج بلند و نقرهگون با من سخن گوید:
منم اینك خلیج فارس،
آن دریاى گوهرزاى ایرانى
هزاران ساله ماناى تاریخم
منم نستوه و بشكوه و بلندآوا
خروشان و ستبر آغوش و پرغوغا
كهنسالم،
كهن چون خطّه جاویدِ ایرانم
كه غیرِ پارس نامى را سزاى خود نمىدانم...
دمى بر ساحلم بنشین، دمى بر چهرهام بنگر
بر امواج كفآلودم نگاهى كن،
به شب هنگام كز نورِ سپیدِ ماهتابِ آسمان
بر سینهام سیماب مىبارد،
شبانگاهان كه امواجِ درخشانم
زرقصِ ماهیان پُر تاب مىگردد،
تو پندارى فریبا آسمانى پر شهابم من
و یا در چشمِ بىخوابِ زمین جادوى خوابم من!
من آن بحر گهربارم، كه در آغوشِ پرجوشم
بسى گوهر نهان دارم.
من آن گنجینه نابم، كه دُرّ و لؤلؤ و مرجان
زر نایاب 1 و مروارید غلتان از برایت ارمغان آرم...
من آگاهم، من از گشتِ هزاران ساله تاریخ،
زایران و انیران، كاوه و ضحاك،
در دل یادها دارم
همان دریاى پرجوشم كه در دورانِ دورم
شاه دارا پارس نامیده،
همان شاهى كه مصر و ترعهاش بگشاد 2
و آگاهم من از شاپورِ ساسان 3، شاهِ ایران
كاو سزاى قومِ نافرمان تازى در كَفَش بگذاشت...
و آگاهم من از آن روزگارِ فتنه و آشوب
آن روزِ نگون بختى،
كه قومى گرسِنه، نادان و سرگردان،
چو توفانى به قلبِ تیسفون ناگاه تازیدند
همه گنجینهها زیر و زبر كردند
تمامِ یادمانِ علم و دانش را بسوزیدند
درفشِ كاویانى، اعتبار و فخر ایرانى
به چنگ و ناخن و دندان بدرّیدند
و هر جایى گذر كردند، گردِ مرگ پاشیدند...
من از جان سختى فرزندِ ایرانى،
من از پیكارِ نور و تیرگى افسانهها دانم
هم از آن بابكِ خرّم 4
دلیرِ كوهِ بَذْ، آن گُردِ ایرانى،
كه كاخِ ظلم را از پایه مىلرزاند،
و یا یعقوبِ 5 نامآور،
كه پیكارش، نبردِ نور و ظلمت بود،
و یا فرزند بویه 6، آن دلیرِ خطّه دیلم
كه پیشِ مقدمِ او خودْ خلیفه شرمسار آمد،
من از جانبازىِ این سَرفرازان
در دلِ خود یادها دارم
چو هنگام بهاران، خون سرخِ نازنین فرزندِ ایران،
دشتها را از شقایقهاى خاكِ عاشقان
گلگونه مىدارد،
من از آن یادگارِ ننگ و بیدادِ عرب
بر خویش مىپیچم.
كه در بیدادگاهى چون «شلمچه» 7، آن همه ضحّاكیان
با خیل جانبازانِ ایرانى چهها كردند؟!
و آن گُردانِ جان بر كف،
زخوزى و خراسانى، دلیرِ آذرى، كُرد و سپاهانى،
و یا گیل و بلوچ و دیلمى، اقوام ایرانى
سرِ تسلیم ناوردند بر مشتى بیابانى...
و اینك، این منم،
یكتا خلیجِ فارس،
هزاران ساله ماناى تاریخم
كه تا خورشید مىتابد
و تا خون در رگِ فرزندِ ایران گرم مىجوشد،
مرا مزدا اهورا از براى ملكِ ایران پاس مىدارد...»










آتوسا (۵۵۰ تا ۴۷۵ پیش از میلاد مسیح) از شهبانوهای ایران بود. وی دختر کورش کبیر، و خواهر خوانده کمبوجیه، و همسر دو پادشاه هخامنشی کمبوجیه و داریوش یکم، و مادر خشایار شاه بود.هرودت اعتقاد دارد که او در زمان حکومات خشایار شاه، زنده بوده است.
آتوسا دختر کوروش بزرگ و همسر دو پادشاه هخامنشی کمبوجیه و داریوش یکم و مادر خشایار شاه برجسته ترین زن در تاریخ ایران قدیم است.
از میان آن دختران مهم تر از همه آتوسا دختر کوروش بود. خواهر و همسر اردشیر دوم و همسر اردشیر سوم زنان دیگری هستند که آتوسا نام داشتند.
ادامه مطلب
طبقه بندی: آتوسا دختر کوروش بزرگ،
سنگ نوشتههای نقش رستم، منشور حقوق بشر کوروش بزرگ، و مورخین دوران باستان شخصیت و صفاتی از کوروش بیان می کنند که با ذوالقرنین قرآن کاملا تطابق و سازگاری دارد. سنگ نوشتههای نقش رستم و منشور حقوق بشر کوروش کاملا مشهور و شناخته شده هستند به همین دلیل از نقل آنها صرف نظر می کنم و در این نوشتار بیشتر به نظرات مورخین دوره باستان در مورد کوروش کبیر می پردازم:
هردوت مورخ یونانی مینویسد: کوروش فرمان داد تا سپاهیانش جز به روی جنگجویان شمشیر نکشند، و هر سرباز دشمن که نیزه خود را خم کند او را نکشند، و لشگر کوروش فرمان او را اطاعت کردند بطوری که توده ملت، مصائب جنگ را احساس نکردند. هرودت در ادامه می نویسند: کورش پادشاهی کریم و سخی و بسیار ملایم و مهـربان بود، و مانند دیگر پادشـاهـان به اندوختن مال حرص نداشت بلکه نسبت به کرم و عطا حریص بود، ستمدیدگان را از عدل و داد برخوردار می ساخت و هر چه را متضمن خیر بیشتر بود دوست می داشت.
مورخ دیگر ذی نوفن می نویسد: کوروش پادشـاهی خردمند و مهـربان بود و بزرگی ملوک با فضائل حکما در او جمع بود، همتی فائق و وجـودی غالب داشـت، شـعارش خدمت انسانیت و خوی او بذل عدالت بود، و تواضع و سماحت در وجود او جای کبر و عجب را گرفته بود.
جالب اینکه این مورخان که کوروش را این چنین توصیف کرده اند از تاریخ نویسان بیگانه بودند نه از قوم یا ابناء وطن او، بلکه اهل یونان بودند و می دانیم مردم یونان به نظر دوستی به کوروش نگاه نمی کردند، زیرا با فتح لیدیا به دست کوروش شکست بزرگی برای ملت یونان فراهم گشت.
بابا ستاره ای در هفت آسمان ندارد
کارون زچشمه خشکید
البرزلب فروبست
حتا دل دماوند آتش فشان ندارد
دیو سیاه دربند آسان رهید وبگریخت
رستم در این هیاهو گرز گران ندارد
روز وداع خورشید زاینده رودخشکید
زیرا دل سپاهان نقش جهان ندارد
بر نام پارس دریا نامی دگر نهادند
گویی که آرش ما تیر و کمان ندارد
دریای مازنی ها بر کام دیگران شد
نادر زخاک برخیز میهن جوان ندارد
دارا کجای کاری دزدان سرزمینت
بر بیستون نویسند دارا جهان ندارد
آییم به دادخواهی
فریادمان بلند است
اما چه سود که اینجا نوشیروان ندارد
سرخ وسپید وسبزست
این بیرق کیانی
اما صد آه و افسوس شیر ژیان ندارد
کو آن حکیم توسی شهنامه ای سراید
شاید که شاعر ما دیگر بیان ندارد
هرگز نخواب کوروش ای مهرآریایی
بی نام تو وطن نیز نام و نشان ندارد